نامۀ شاعر قبیلۀ ما به خاصان و عامه در فرهنگستان هنر

ساخت وبلاگ

به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ

متن زیر را بی هیچ توضیحی نقل میکنم. اگر شد مصاحبۀ برادر ارجمندمان شاعر دردمند انقلاب و قبیله یوسفعلی میرشکاک را نیز در این مورد بخوانید (مصاحبه با "شهروند امروز" در همان زمان). پانوشتها از من است. متن اندکی ویرایش شده‌است.

اختصاصی فارس:

نامۀ سرگشادۀ علی معلم دامغانی دربارۀ وضعیت فرهنگستان هنر:

اگر استیضاحی در کار است آماده‌ایم

رئیس فرهنگستان هنر نوشت: حدیث کار خویشتن را با کارفرمایان عنوان کردم که اگر استیضاحی در کار است آماده‌ایم. در نامۀ اعمال فرهنگستان هنر بنگرید، شاید اگر خللی هست خالی از حجتی نباشد و مبادا آنان که از پی می‌آیند چه در جایگاه ما و چه در پایۀ کارفرمایان از این دست باشند.

خبرگزاری فارس، گروه فرهنگی: علی معلم دامغانی، رئیس فرهنگستان هنر در نامه‌ای سرگشاده که در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته‌است و با زبانی که خاص استاد است و سرشار از تلمیح و استعاره و کنایه، به شرحی بر روزگار گذشته و جایگاه فرهنگستان هنر و آینده پیش رو اشاره داشته‌است که اهل معنا و صاحبان فن را بیشتر روی سخن اوست.

 بسم الله الرحمن الرحیم

این سخن را روی در خاصان و عام است، خصوصاً آن که خاص الخواص است[1] و آنان که در پایگاه کارفرمایان اند تا چه پیش آید.

این روزها گاه آن است که به شرط آویختن در مالابد و انداختن مالایعنی، حق دو مسؤولیت را به جا آورده و نسبت به صاحبان حق حقگزار باشم.

نخست نگاهداشتن فرصت برزخی بین دو دولت را، دولتی که گذشت و حاصل کار و عمل او به او مربوط است که هر مرغ را به پای خود آویزند و وبال و نکال هر کسی به خود او وا می‌گردد. اما تا طرح و شرح این حکایت فرصت‌طلبی نباشد، ای بسا که به عرض شکایت محض و محض شکایت نیامده‌ایم.

عیب می ‌گرچه بگفتی هنرش نیز بگوی          نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند [حافظ]

اینجا که مدعی حدیث ماییم و مدعا بیان گذشته‌ای که اگر در محضر خاص و عام گفته شود إن شاء الله آتیۀ صاحبان حق (مردمان) عطف به مامضی نخواهد شد.

عام اما یکی از سه مرجعی است که سخن را روی در ایشان است و داوران ما در این جهان و این جهت ایشان اند، باشد که اگر آینه صافی بُوَد خود را نیز ببیند. خاص یا خاصان به حسب جایگاه و پایگاه بر دو ضرب اند و در نزد مقام بالاتر مسؤول اند اگر نگاهداشتن ادب فرض است «کز ادب پر نور گشته ست این فلک»، کاروان و طلایه، حتی آفتاب و سایه در حکم راه‌شناس گاه‌شناس است و قلاووزکشان[2] و بدرقه[3] و مشایعان و حارسان و فارسان همه در فرمان وی اند که رمه در پناه شبان و رعیت در امان راعی‌ است که مسؤولیت او عظیم است؛ اولی‌الامر اوست، او که در نزد رسول(ص) و خدای رسول مسؤول است.

و اوست که معادله‌های زمین را در حضرت آسمان می‌گشاید و تعادل جمله را به عدل ضامن است و به گاه‌شناسی و راه‌شناسیِ او، خلق ایمن اند، آخر به عقل و درایت، عقدۀ این حکایت بگشا که در شرایط بدر - چنانکه دانی - فرمان همه او راست و در اُحد مشورت را در میان می‌آورد و مطیع است و در عین فرمانبری، فرماندهی که در قلب ایستاده است و جناح چپ و راست را به آرایش می‌پاید و می‌آراید و استثنائات را می‌فرماید هم اوست و چه بسیار شواهد از این دست که مخصوص پایگاه او و درجۀ جایگاه اوست، آخر سایه در حکم صاحب سایه است؛ هنجار سایه هنجار صاحب سایه است؛ ظل‌الله در فرمان الله است، طاغوت «اَعلی هُبل! اَعلی هُبل!» می‌گوید و ظِل‌الله «الله اعلی و اجل!» می‌گوید. پس آنقدر که او در حکم مافوق است مادون را شاید و باید که در فرمان او باشد و این همه از در رحمت و رعایت رعیت است که سایۀ خدا راعی است و راعی جز مراعات رعیت نخواهد. بو که شنیده باشی مرا عیادت کنید[4] و از این قبیل تا آنکه داعی است و مدعا دارد بداند که شادی او شادی مردمان است و معیت با او صحبت با رعیت است.

این سخن را روی در خاصان و عام است. خصوصاً آن که خاص الخواص است و آنان که در پایگاه کارفرمایند تا چه پیش آید.

او در هرچه فرماید و کند مصلحت مردمان نگاهدارد تا به صلاح آید آنچه به افراط و تفریط بگشته است. آخر در این روزگار چه بسیار اند آنها که سودشان در زیان خلق است و سلامتشان موقوف بیماری مردمانی از جنس ماست، طبیب می‌نمایند و زهر در دارو کرده‌اند، حبیب نامیده می‌شوند و دشمنترین دشمنان اند.[5] نشنیدی که فرمود فریب دستکش مخملینی را که روکش دست آهنین آنهاست مخورید. آخر «گرگ در لباس میش» مثلی است پس‌افکند پیشینگان شما، خامی نکنید و در شبهای آبستن خون و آتش، بیداری را چارۀ کار دانید.

بیدار باشید!

هان ممانید و برانید گذرگه تاریست    گر به ره نور نجاتی است همین بیداریست[6]

و دیگر که حدیث کار خویشتن را با کارفرمایان به تناسب شخص ایشان نه، که شخصیتشان عنوان کردم که اگر استیضاحی در کار است آماده‌ایم و دودیگر خاصان شورای انقلاب فرهنگی که مأذون به بازپرسی و حق‌ستانی اند. این هر دو را گفتم که در نامۀ اعمال فرهنگستان هنر بنگرید، شاید اگر خللی هست خالی از حجتی نباشد و مبادا آنان که از پی می‌آیند چه در جایگاه ما و چه در پایۀ کارفرمایان از این دست باشند و این حقی است که امثال ما بر آیندگان دارند و ادای آن ادای امانت است.

حیرت مکن کبوتر اگر جبرئیل شد      ایوان دوست عرش خدای جلیل شد

و من الله التوفیق



[1]  . رهبر انقلاب؟ حضرت صاحب الامر؟

[2]  . پیشروان

[3]  . نگهبان کاروان

[4]  . اشاره به احادیثی که حضرت ختمی مرتبت(ص) در آن از امت خود تعبیر به خود کرده اند؛ مرا عیادت کنید یعنی به عیادت مریضان امت من بروید (بس. من یقرض الله = من یقرض عیالَ الله یعنی خلقَ الله یعنی مردمان).

[5]  . خود شاعر قبیلۀ ما دراین خصوص ابیات بلیغی دارند:

 شنيده‏ام من و نشنيده‏ها كژآغند اند
كه در قبيله شكم‏خوار سفله‏اى چند اند
به عشوه چون قِرَد از كبر و ناز چالنده
بر اسب دولت و دين چون قِراد بالنده
شكالْ‏حيله و كفتارْخوى و گرگْ‏آهنگ
سگان گُربُزِ ابليسْ‏طبعِ آدمْ‏رنگ
نهان نمى‏كنم اين قصه، فربِهى چند اند
كه همچو چشم سگ از خون و لاشه فرمند اند
نشسته در رهِ مايند و در كنارِ شما
نه از قبيلۀ مايند و نز تبار شما
به هرزگى ز مكارى چو جاده جان گيرند
به رنگ آينه گشنى از اين و آن گيرند
اگر نواز جمال اند، شهدِ مسموم اند
اگر طراز كمال اند، صنعت روم اند
اگر به قال عزيز اند، آتش تيز اند
اگر به مال بزرگ اند، گرگ خونريز اند
حرامى‏ اند حرامى، مگر شنيدستى
هلا جگر خور و بشنو اگر نديدستى

[6]  . بیت ازخود شاعر قبیلۀ ماست در متنی شگفت درخصوص ضرورت بیداری اسلامی (الیقظه الاسلامیه) سرودۀ 1368.

تجربۀ تفکر...
ما را در سایت تجربۀ تفکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3denkenserfahrung0 بازدید : 286 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 4:41