بسم الله الرحمن الرحیم
طبق شواهد و ظواهر کیومرث پوراحمد، کارگردان نامدار ایرانی خودکشی کرده است.
من به اصل این رویداد تلخ کاری ندارم و واردش نمیشوم اما انگیزهام از نوشتن این چند خط، نوشتهای از دوستم سیدجواد نقوی (روزنامهنگار حوزهء اندیشه) است دارای اين مضمون کلیدی که انسان متجدد بدون داشتن پناهگاهی مانند بیبی قصههای مجید چارهای جز ترک هستی ندارد.
https://www.instagram.com/p/CqsXGnzIlCJ/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
در این متن بیبی نماد «سنت و اصالت» فرض شده و مجید نماد انسانی که در پی کشف عالم جدیدی (متجدد) است اما در لحظات استیصال و درماندگی، پناهگاه سنت با آغوش باز در انتظار اوست.
من پیشتر در متنی اساسی، پرسشهایی اساسی از نسبت سنت و تجدد و به نحوی ماهویتر از صورتبندی درست پرسش از نسبت سنت و تجدد طرح کرده بودم:
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post/208
من طبق این متن اصولا اینگونه طرح بحث و صورتبندی قضیه را نادرست و منحرف از حقیقت میدانم.
اتفاقاً در همان متن سیدجواد نقوی هم تعبیر «سنت بیخاصیت» به کار رفته بود ولی نه در معنای سنت اصالةً بیخاصیت بلکه سنت بیخاصیتشده یا در جدال با ارزشهای تجدد از خاصیت افتاده (این تعبیر را بنا به رسمخطی که از استاد ضیاءشهابی آموخته ام اینگونه نیز میتوانستم نوشت: سنتِدرجدالباارزشهایِتجددازخاصیتافتاده یا سنتِ درجدالباارزشهایِ تجدد ازخاصیتافتاده).
به هر حال من همچنان شک دارم که حتی خود قصههای مجید هم علیرغم حس عمومی نسبت به آن و اظهار نظر افرادی چون مرحوم سیدمرتضی آوینی (که ۲۰ فروردین، سالگرد درگذشت شهادتگون ایشان هم هست) نماینده خوبی برای همان «سنت» محل نزاع هم بوده باشد.
ما در این مجموعه چقدر اسلام دیدیم؟ چقدر روضههای خانگی که زمانی جزو لاینفک زندگی عموم ما بوده؟ چقدر مسجد؟ چقدر روابط خانوادگی اسلامی یا حتی همان سنتی؟
بازخوانی ماجرای میگوخوردن در قصههای مجید میتواند نشان دهد که ما در این مجموعه با چگونه گزارشی از سنت مواجه بوده ایم: سنتی که به اسلام و لاجرم افقهای تازه باز است یا سنتی که پادرگل رسومات و عقاید تاریخی صلب مانده است؟
گرچه من منکر نوعی اثر مثبت روانشناختی آن نیستم اما آیا این سنت را پناهگاه گرفتن نوعی دعوت به انحطاط نیست؟
پینوشت:
برادر ارجمند و بزرگوارم جناب محمدرضا ضاد در این نشانی مرا به عباراتی از مرحوم استاد فردید متذکر شدند که جا دارد اینجا تکرارش کنم:
"همه غربزدگی این است که چنان شیفته فلسفه غربی است که گاهی از آن بنام "انسان قرون وسطی" دفاع میکند، در حالیکه به فلسفه آشنا نیست. ببینید بعضی ها از "سنت" دفاع میکنند بی آنکه بدانند "سنت" چیست. من با سنت موافقم ولی سنت یا "قول" و "فعل" و "تقریر" {پیامبر} است یا ائمه اطهار.... اینکه بیائید و از "تمبک سنتی استاد حسین تهرانی" دفاع کنید که نمیشود گفت سنت، سنت به چه معنی است ؟ "ترادیسیون" را ما تبدیل به سنت کرده ایم ، سنت به مفهومی که من مثال زدم "تمبک سنتی". من با تمبک زدن مخالفتی ندارم ، بروند تمبکشان را بزنند ولی آنرا بجای "ترادیسیون" که از غربی ها گرفته ایم نگذارند. آنهاییکه سنت را از قرون وسطی می گیرند و به مدافعه از آن می پردازند ، بهتر است نخست معنی سنت را بدانند، اینکه عیبی ندارد؟ از کی تا بحال دانستن جزو عیوب انسان محسوب شده است؟ سنت چه معنی دارد؟ این پرسش ها خودآگاهی ایجاد میکند. بشما بگویم جوانها، خدا با مملکت ماست..." (سیداحمد فردید، مناظره انسان شرقی – انسان غربی 1356)
تجربۀ تفکر...
ما را در سایت تجربۀ تفکر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3denkenserfahrung0 بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:21