[بسم الله الرحمن الرحیم
در این متن، عبارات داخل دوقلاب [] و اصلاح رسم خط از محمد نورالهی است.
منبع وبلاگ «فردیدنامه» به مدیریت برادر ارجمند و بزرگوار جناب محمدرضا ضاد:
http://fardidnameh.blogfa.com/post/12]
مرحوم فردید در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اوضاع سیاسی کشور را دنبال میکرد و بهاصطلاح میپایید و در این ارتباط، خطبههای نماز جمعه تهران و حتی شهرستانها را گوش میکرد یا در روزنامهها میخواند. وی پس ازشنیدن خطبۀ فوق الذکر [از آقای هاشمی رفسنجانی در سال 1365 یا 1366]، در سخنان خود مطالبی دربارۀ موضوعات آن بیان کرد و سپس مرحوم میکانیکی (به احتمال زیاد به اشارت استاد فردید) این نامه را نوشت که محتملاً قبل از ارسال، به رؤیت استاد نیز رسانیده شده است.
دربارۀ مرحوم جلال میکانیکی، شرح مختصری در مقدمۀ مصاحبۀ وی با استاد فردید که با عنوان «نسبت دیانت حقیقی اسلام با فلسفه و علم» در سایت ahmadfardid.com قرار دارد، آورده شده است[:
مرحوم جلال میکانیکی در اردیبشت 1336 در شهر بابل به دنیا آمد. در نوجوانی بیماری مشکوکی به سراغش آمد که منجر به دو عمل جراحی و بستری شدن طولانی او در بیمارستان شد و سرانجام با دعای شبانهروزی مادر با گلویی خسته از بستر بیماری برخاست. شرکتکنندگان در مجالس و محافل مذهبی بابل در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه حضور او را در این جلسات فراموش نخواهند کرد. جلال در سال 1354 به دانشگاه تهران وارد شد و در دانشکدۀ حقوق به تحصیل پرداخت. با شروع انقلاب اسلامی و تعطیلی دانشگاهها جلال به بابل بازگشت و بسیاری از حرکتهای انقلابی را در بابل ساماندهی و سازماندهی کرد. در سال 58 در جلسات سخنرانی استاد فردید شرکت کرد و همانگونه که استاد خود در ابتدای این مصاحبه [«نسبت دیانت حقیقی اسلام با فلسفه و علم»] اشاره کرده است با تفکر استاد بخوبی آشنا شد و در زمرۀ افراد مورد وثوق ایشان قرار گرفت و تا دم مرگ استاد همراه ایشان بود. سرانجام در مهرماه 1377 آن زخم یادگاری از بیماری ایام نوجوانی که از چندی قبل دهان گشوده بود این انسان مرگآگاه را به کام مرگ کشانید درحالیکه 41 سال بیشتر نداشت.
http://fardidtexts.blogfa.com/post/15]
بهجز اصلاح برخی اشتباهات تایپی مسلم، تغییری در متن چاپ شده [در «یادنامهای که خانوادۀ مرحوم میکانیکی برای وی [با نام جلال دریا بود؛ نشر ضریح؛ 1377] تنظیم و منتشر کرده اند»] داده نشده است هر چند احتمال میرود اشتباهات دیگری نیز وجود داشته باشد.
دربارۀ موضع استاد فردید نسبت به نحوۀ اخذ صنعت و تکنولوژی غربی میتوان به همان مصاحبۀ «نسبت دیانت حقیقی اسلام با فلسفه و علم» مراجعه نمود ضمن اینکه نوشتۀ کوتاهی در این باب از خانم دکتر مهتاب مستعان که آن نیز به نظر میرسد بر اساس سخنان استاد فردید تنظیم شده باشد، وجود دارد که در آینده در همین صفحه قرار داده خواهد شد.
نامهای به رئیس مجلس شورای اسلامی
جناب حجةالاسلاموالمسلمین هاشمی رفسنجانی
رئیس محترم مجلس شورای اسلامی و امام جمعۀ موقت تهران
پس از سلام و تحیت، خطبۀ اول نماز جمعۀ دوم دی ماه سال جاری [1365 یا 1366] جنابعالی حاوی نکات قابل توجه و بحثانگیزی در مفاهیمی از قبیل «ارتجاع و ترقی» یا «انقلابی و مرتجع»، «میانهروی و دگماتیسم» بود و برای اینجانب که از قدیمالایام خطبههای شما را از میان ائمۀ جمعۀ تهران خصوصاً استماع یا مطالعه میکنم و بهرهها میبرم، ابهامات و سؤالاتی از جهت اختصار بحث شما ایجاد شده است و گمان میکنم این سؤالات بر برخی علاقهمندان دیگر نیز عارض شده باشد.
بعضی از نویسندگان اسلامی و حوزۀ علمیۀ قم [را] از قدیم عادت بر این بود که «نه شرقی و نه غربی بودن» اسلام را به این بینگارند که اسلام در میانۀ این دو نحلۀ فکری جهانی قرار دارد و فیالمثل خوبیهای هر دو را دارد و لکن بدیهای آن دو را ندارد. این تفکر به نوعی دیگر در میان لیبرالهای ایران و نهضت[ آزاد]یها به اعتدال و میانهروی در تفکر اسلامی و مشی قرآنی تعبیر و تفسیر گردید. حال آنکه به نظر اینجانب از آیۀ شریفۀ «و کذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الناس علیکم شهیدا» مطلقاً میانهروی و یا به تعبیر دقیقتر محافظهکاری مصطلح سیاسی روز درنمیآید. امت وسط بودن یعنی «میاندار» بود و میانداری به معنی داوری و میاندار میانداران عالم، ذات باریتعالی است. حافظ میگوید:
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت
میان مجمع خوبان کنی میانداری
مهدی موعود(عج) به یک تعبیر میاندار است و از آنجا امت محمدی(ص) میاندار و داور همۀ امم و نحل است و به همین تفسیر، «شاهد» بر همه است و همۀ امم باید خود را بر او عرضه کنند و این امت، بر حق و باطل حکم میکند.
در حدیثی شنیدم که «عدل» عبارت است از امت وسط. اگر عدل را به معنی «اعتدال» بگیریم استنباط میانهروی از امت وسط متقن مینماید، حال آنکه عدل به معنی «داد» آمده است. خداوند عادل است یعنی اهل «داد» است و از بیدادی دور. داوری به داد میکند و میاندار است و داوری عادل.
البته اگر وسط را به این معنی که این امت بر طراط مستقیم میرود یعنی بر وسط جادۀ حقیقت به سوی مقصد میرود، تعبیر کنیم کاملاً صحیح است. این وسط بودن غیر از میانهروی و غیرانقلابی بودن است بدین معنی که از افراط و تفریط بهدور است. فیالمثل در بحث فضیلتهای چهارگانه که اهل حکمت گفته اند، عدالت به معنی پرهیز از افراط و تفریط، کاملاً روشنکنندۀ مقصود ماست. در علم و حکمت گفته اند اگر افراط باشد شیطنت و جربزه است و اگر تفریط باشد سفه و میانهروی در حکمت وسط این دو است به نحوی که «انسان جاهل» در احادیث، صرفاً انسان غیرعالم به معنی عادی لفظ نیست بلکه آن است که اهل جربزه یا سفه باشد و «عالم»، آن که از این دو به دور بود و یا عالم ربانی باشد و یا در طریق نجات. از اینجا عرض میکنم که «همج رعاع» همان میانهروهای بیدرد و غافل از حقیقت هستند.
در باب «دگم» و «دگماتیسم» و «دگماتیست بودن»: فرنگیها و منورالفکران به «اصول عقاید» که نزد اهل ادیان و ملل توحیدی تغییرناپذیر است میگفتند «دگم». سپس در قرن هجدهم که منورالفکران غربی قصد هدم پایههای هرگونه اعتقاد اصیل دینی را کردند، حکم بر محو دگمها داده اند و اهل بنیادهای دینی و اعتقادی را «دگماتیست» خوانده اند. بنابراین اگر بدون ایضاح موضوع بتمامی، از آنان دانسته و ندانسته و با وام گرفتن از اصطلاح یادشده، «دگماتیسم» را محکوم کنیم بر صواب نخواهیم بود. اینکه غربیها بعد از انقلاب اسلامی، ما را «بنیادگرا» خوانده اند بیراه نرفتند و نگفتند، «اهلالله» بنیادگرا هستند و به دگم (اصول عقاید) وفا دارند و انسانی که دگم ندارد، انسان مسخشدۀ امروز غربی است که باب دندان مستکبران است. انسان بیسلاح و بیدرد و بیایمان که تحت تأثیر وسائط ارتباط جمعی قرار داشته و در پنجههای قدرتمند علم و صنعت و تکنولوژی مقهور است.
دفاع در برابر حملۀ سپاهیان شیطان این نیست که خود را از دگمها مبرا بدانیم.
امام امت یک بار فرمودند: «اگر مبارزه با آمریکا جرم [ارتجاع؟] است ما مرتجع هستیم».
در باب ارتجاع و ترقی با داشتن سابقۀ صدر مشروطه که در باب ترقی و «پروقره» [progress] داد سخنها دادند، بحث مفصلی میباید. در جهان امروز، مدار و ملاک ترقی «غرب» و «تکنولوژی غربی» است. علم و صنعت و تکنولوژی جای همۀ مباحث و حقایق دینی، فلسفی، حکمی و کلامی را گرفته است و «مترقی» آن است که تسلیم این دجال آخرزمان باشد. البته این بیشتر به منورالفکران و فراماسونها و وارثان زهواردررفتۀ آنها ربط پیدا میکند و روشنفکران غرب که با ظهور مارکسیسم و وضع ناموافقی که در برابر سرمایهداری گرفته، مطرح شده اند با حفظ صورت موضوع، ارتجاع و ترقی را به سرمایهداری و سوسیالیسم رجوع میدهند و این تعبیر و یا اصطلاح سیاسی کاملاً جاافتاده است. حافظان وضع موجود در جهان که امپریالیسم و سرمایهداری باشد به صفت «مرتجع» و انقلابیون تغییردهندۀ آن، «مترقی» نام یافتند، ولی سخنان جنابعالی که فرمودید: «امروز دو صف شناختهشدۀ مترقی و مرتجع در جهان وجود دارد» کاملاً مبهم است که کدام از دو تعریف را مراد کرده اید و یا تعریف سومی را مد نظر دارید که در جهان شناخته شده نیست. درمجموع بحث جنابعالی و مثالهایی که از شوروی و گورباچف آوردید که از دگمها دارند دست میکشند و به صف ترقی جهانی میپیوندند مضموناً ابهام و شبهه را بیشتر کرده است. با پرهیز از اطالۀ کلام، چنانچه مسایل فوق [را] که از سر ارادت و علاقهمندی بیان شد درخور یافتید و سؤال و ابهام حقیر را موجه، به هر نحو که صلاح میدانید اینجانب را با توضیحات خود روشن فرمایید.
با تشکر و سپاس
جلال میکانیکی
کارمند وزارت برنامه و بودجه
سرپرست دفتر حقوقی و امور مجلس
تجربۀ تفکر...
ما را در سایت تجربۀ تفکر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3denkenserfahrung0 بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 12:44