تأملی در نسبت آزادی و تمدن
(قسمت اول: مفهومپردازی و اسمشناسی)
«آزادی» یکی از زیباترین واژگان فرهنگ بشری است. داعیهٔ آزادی نیز از دواعی مهم جنبشهای جوامع بشری است. کمتر کسی است که نسبت آزادی و آزادیخواهی را از خود نفی کند. اکنون نیز تمدن غربی خود را داعیهدار آزادی و آزادیخواهی در جهان میداند و حتی اراده کرده تا با «زور و اِعمال هر گونه فشاری» از قبیل تحریم ملتها یا ریختن بمب بر سر آنها به آنها آزادی بدهد یا آنها را به مرحلهٔ آزادی برساند.
آزادی در کلانساحات متفاوتی قابل طرح است:
۱) در نسبت مردم با قدرت سیاسی (دموکراسی: مردمسالاری)،
۲) در نسبت مردم با قوانین محدودگر اقتصادی (لیبرالیسم: اباحیاساسی)،
۳) در نسبت مردم با قواعد اخلاقی (اباحیگری).
اما شگفت اینکه در متون دینی کمتر به این فضیلت اشاره شده است. البته پاسخ میتواند این باشد که این عدم اشاره و توجه طبیعی است چون «اصل دین ضد آزادی است». دین با آزادی در آن ساحات سهگانه در تضاد است. دین سیاست را محدود به عدالت سیاسی میکند، دین اقتصاد را محدود به عدالت اقتصادی میکند، دین رفتار انسانی را محدود به اخلاق میکند.
حال اگر به بنیاد «تمدن» نگاهی بیندازیم میبینیم که این بنیاد اصولاً «محدودیت» است.
بنای تمدن بر نفی اِعمال غرایز و آزادگذاری غرایز است.
غرایز اصلی را میتوان تحت سه عنوان کلیِ
۱) «خشم»
۲) «لذت»
۲) «شهوت»
قرار داد که با سه حوزهٔ بنیادیِ
۱) «سیاست»،
۲) «اقتصاد» و
۳) «اخلاق»
مرتبط اند.
«بنیان و ذات تمدن» بر مبنای محدودیت اختیاری این سه حوزه نهاده شده است و اصولاً تفکیک ذاتی آدمیت از حیوانیت بر مبنای محدودیت اختیاری این سه حوزه است.
در حیوانیت، محدودیتی اختیاری در این سه حوزه وجود ندارد. حیوان نه حد و محدودیتی اختیاری برای خشم و نه لذت و نه شهوت دارد اما یک انسان متمدن در این سه حوزه «خویشتنداری» میکند. یک فرد متمدن به محدودهٔ «جان» و «اموال» و «ناموس» افراد دیگر اجتماع «از سر اختیار» دستدرازی نمیکند.
بنابراین «خویشتنداری» که در متون دینی از آن تعبیر به «تقوا» شده است بنیاد تمدن است و باز چون اساس دین همین تقواست بنابراین «اساس تمدن تدین است».
اتفاقاً در زبان عربی دین و تمدن از یک ریشه اند بلکه دین ریشهٔ تمدن است.
واژهٔ «دین» در زبانهای سامی از جمله عربی به معنی داوری و حکم است. مدینة اسم مکان از این واژه به معنی «محل اجرای داوری و حکم» (دار الحکومة) یا مکانی است که دارای داور و حکم است. «تمدن» نیز به معنی مدینهسازی یا برپایی مدینه است.
با این مقدمات تعارض «آزادی» و «تمدن» روشن میشود و اتفاقاً بین خود واژهٔ آزاد و متمدن هم تعارض وجود دارد.
واژهٔ «آزاد» به معنی «زادهشده» است. هر بشری به صرف زادهشده آزاد محسوب میشود و عملاً هم چنین است ولی پس از زادهشدگی (آزادی) است که با تربیت و تعلیم به فردی متمدن (دیندار) تبدیل میشود.
واژگان همریشه با «آزاد» نیز به همین مطلب مثلاً واژهٔ مرسوم زبانهای ژرمنی برای شاه از ریشهٔ GeN* (زاده شدن) است مانند king در انگلیسی و König در آلمانی. علت این تسمیه این بوده است که شاه محدودیتی نداشته و موظف به اجرای حد و حدود نبوده و به دین هم پایبندی نداشته است. در زبان فارسی جز خود واژهٔ «آزاد» (بیحد)، «جنده» به معنی زن بدون محدودیت هم از همین ریشه میتواند بود. «جن» در زبان عربی به معنی موجودی با محدودیت کمتر از انسان نیز به اغلب احتمال از واژهٔ genius لاتینی گرفته شده است به همین معنی و از همین ریشه. نیز واژهٔ «زندیق» (که از اوستایی zanda آمده) و gentilis لاتینی که به معنی «بیدین» (لاابالی) است نیز از همین ریشه است. حال توجه کنید به این آیه و آیات مشابه آن در قرآن کریم:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
او ﻛﺴﻲ است ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ «امیها» ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍی ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨت که ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﻛﺸﺎﻥ ﻣﻲﮔﺮﺩﺍﻧﺪ [با گرفتن زکات] ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ حکمدهی ﺑﺪﻳﺸﺎﻥ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﻭ همانا ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭی ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ (جمعه ۲).
امی درست معادل همان «آزاد» و «زندیق» و «بیدین» است.
در این باره نک.
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post-88.aspx
بدین ترتیب در قرآن کریم هم گفته شده است که پیامبر در میان آزادان و زندیقان مبعوث شده است.
تجربۀ تفکر...
ما را در سایت تجربۀ تفکر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3denkenserfahrung0 بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 12:53