به نام خداوند جان و خرد
تراژدی و هامارتیا در تاریخ اسلام
Poetics of Islamic Historiography: Deconstructing Tabari's History
Bôʻaz Šôšān
BRILL, 2004 - 272 pages
بوطیقای تاریخنگاری اسلامی: ساختارشکنی تاریخ طبری اثر بوعز شوشان
باید کتاب جالبی باشد.
در این کتاب اصطلاحی آمده به صورت hubris که ὕβρις هوبریس یونانی است به معنی غرور و افتخار در ضمن گزارش قیام امام حسین(ع). نمیدانم معنیش در این بافت چیست.
کلا در این کتاب دوبار به کار رفته.
ترجمه آن دو فقره را با ابزار گوگل در زیر میگذارم. اگر در معادلیابی همکاری کنید ممنون میشوم.
پینوشت ٢۴ اسفند ١۴٠٢: الان دریافتم که این هوبریس معادل هامارتیا (خطا، عصیان) به کار رفته است.
Faced with an inevitable fate he already knows, and obliged by God to submit to it, any effort on Husayn’s part to escape his destiny is thus in vain.
His death at Karbalà", as told in the History, comes pretty close to the classical definition of tragedy, save for the element of hubris.
Indeed, it is Zaynab, Husayn’s sister, who confirms what has been repeatedly stated and exemplified in the narrative that has been here analyzed.
When 'Ubaydallàh b. Ziyàd, the Iraqi governor, asks her, post eventum, that is, after the sad news of Karbalà" reaches them, “How do you consider God has treated your family?”
Zaynab answers: “God decreed death for them, and they went forward to their resting places.”88
This, in a nutshell, is the tragic story of Husayn’s death.
در مواجهه با تقدیر محتومی که از قبل میشناسندش و خدا او را برای تسلیم شدن به آن آماده ساخته، هر تلاشی از جانب حسین برای فرار از سرنوشتش بیهوده است.
مرگ او در کربلا، چنانکه در تاریخ آمده است، کاملاً به تعریف کلاسیک تراژدی نزدیک می شود، به جز عنصر غرور (هوبریس) .
همانا این زینب خواهر حسین است که روايتی را که در اینجا تحلیل شده است تصدیق میکند. روایتی که مكرر بيان شده و نمونه آورده شده است.
هنگامی که عبیدالله بن زیاد، والی عراق از او می پرسد پس از حادثه، یعنی بعد از اینکه خبر غمانگیز کربلا به آنها رسید، به نظر شما خداوند با خانواده شما چگونه رفتار کرده است؟
زینب میگوید: «خداوند مرگ را بر آنان مقرّر کرد و به سوی استراحتگاههای خود رفتند».
این به طور خلاصه داستان تراژیک مرگ حسین است.
Taking the life of the caliph, not the Companions’ (let alone one Companion in particular) role in it, is what had to be confronted: Was the murder of the third of Muhammad’s successors a justifiable act?
After all the detailing and the recording of the various versions, there was no way one could sidestep the question. In their reconstruction, Sayf and Wàqidì, as we have seen, suggest totally contradictory answers to this very question, the former implying that the murder was a grave error, the latter supplying the assassins with some measures of defense by implicating 'Uthmàn in his own tragic fate.
If one looks for hubris in early Islamic history, Wàqidì’s account is possibly the place to find it in the way it represents 'Uthmàn.
The more intriguing puzzle is, however, Tabarì’s stand on the matter.
And it is in this regard that the effect of his own contribution to the story seems to me entirely different from what both Hodgson and Humphreys have seen.
گرفتن جان خلیفه، نه نقش صحابه (چه رسد به یک صحابی خاص) در آن، چیزی است که باید با آن مقابله کرد: آیا قتل سومین جانشینان محمد، کار درستی بود؟
بعد از تمام جزئیات و ضبط نسخه های مختلف، هیچ راهی وجود نداشت که بتوان سوال را کنار گذارد. سیف بن عمر (نویسنده کتاب الفتوح الکبیر و الردّة) و واقدی (نویسنده وکتاب مغازي) در بازسازی خود، همانطور که دیدیم، پاسخهای کاملاً متناقضی را برای این مسأله پیشنهاد کردند، اولی دلالت بر این دارد که قتل یک اشتباه سهمگین بود، دومی با دخالت دادن عثمان در سرنوشت مصیبتبار خود میزانی از دفاع را برای قاتلان فراهم می کند.
اگر کسی به دنبال غرور (هوبریس) در تاریخ اولیه اسلامی باشد، احتمالاً روایت واقدی محلی است که آنجا آن را بهگونهایکه عثمان را نماینده آن بداند بیابد.
معمای جذابتر با این حال، موضع طبری در این مورد است و در این راسته است که تأثیر سهم او در این داستان به نظر من کاملا متفاوت از آنچیزی است که هاجسون و هامفریس دیده اند.
پینوشت:
به نام خداوند جان و خرد
در کتاب تاریخ ادبیات یونان
(A Handbook of Greek Literature from Homer to Lucian (1934))
اثر هربرت جنینگز رُز، ترجمهء ابراهيم یونسی، ص۴١ به تعریفی اجمالی و ضمنی از تراژدی برخوردم:
«شالودهء تراژدی يعنی برخورد بین گروههای متخاصم که هیچیک عاری از همدلی و همدردی و درعینحال مبری از تقصیر نیستند.»
اصل جمله این است:
ideal tragic situation, a conflict between two parties, neither unsympathetic and neither entirly blameless.
که به نظر من بهتر بود چنین ترجمه میشد:
... نه عاری از عنصر همدلیآور و نه کاملاً مبری از تقصیر...
شاید درکل بلیغتر بود به جای نهاد قرار دادن «موقعیت» نوشته میشد:
«شخصیت محوری» تراژدی نه عاری از عنصر همدلیآور است و نه کاملاً مبری از تقصیر.
به هر حال نکته در نقش عنصر تقصیر در وقوع تراژدی است.
نویسنده عمل stubbornness آخیلئوس در سرود شانزدهم ایلیاد را مسبب وقوع تراژدی میداند.
در خود این کتاب به این «لجاجت» (کلهشقی یا یکدندگی) آخیلئوس تصریح نشده ولی میدانیم که همان تنزدن از دخالت در جنگ آخاییان و تروییان است.
سپس طبق ترجمه میخوانیم که این لجاجت «به فاجعهای که در کتاب بیستودوم شرح داده میشود منتهی میگردد».
نویسنده در متن اصلی تنها گفته:
the catastroph in the twenty-second
که لابد کشتهشدن هکتور است.
میبینیم که تحلیل نویسنده متن مشوش است.
اگر باید از فاجعهای ذکر کرد در وهلهء نخست جز کشته شدن یار جانی و دلبند آخیلئوس، پاترکلس، در سرود هفدهم نیست.
کشته شدن هکتور نوعی تلافی کشته شدن پاترکلس است.
از این هم میگذرم.
برگردیم به عنصر تقصیر.
در شاهنامه دست کم سه تراژدی جانگداز عمده هست: کشته شدن سهراب، کشته شدن سیاوش و کشته شدن فرود (برادر سیاوش).
در اولی سهراب شخصیت محوری تراژدی است (کسی که گرفتار تراژدی میشود یا تراژدی بر سرش میآید)، در دومی سیاوش و در سومی فرود.
ممکن است خود رستم را نیز در اولی شخصیت محوری بگیریم.
در اولی تقصیر به نوعی دوسویه است. سهراب ولو با نیتی خوب هوای سلطه در سر دارد و برای این غایت به جنگ با ایرانیان میآید.
سهراب گویا به علت خردسالی توجه ندارد که لقب رستم «تاجبخش» است و اگر قصد تاجگذاری داشت، تاج را به دیگری وانمیگذاشت.
تقصیر رستم ظریفتر و ضمنیتر است. او به نشانههای آشنا توجه نمیکند و گویا چنان چشم بر هدف پاسداری از کیان ایران دارد که چیزی جز آن را نمیبیند.
اما در تراژدیهای یونانی تقصیر گاه کاملاً غیرعمدی و همان ناآگاهی است. نمونهء اعلایش ادیپ از سُفُکل.
واژهای که در بوطیقای ارسطو معادل این «تقصير» آمده ἁμαρτία (هامارتیا) است.
این واژه از فعل ἁμαρτάνω (هامارتانو) گرفته شده دارای این معانی (طبق ویکسیونری انگلیسی):
(باب گذرا، ناگذر) از دست دادن، از دست دادن نشانه، به خصوص در پرتاب نیزه به چیزی.
(گذرا، ناگذرا) شکست در، از دست دادن نقطه، اشتباه در چیزی
(گذرا) از دست دادن، عدم نیل به چیزی
(به ندرت گذرا) به شکست در انجام دادن، نادیده گرفتن چیزی
(ناگذر) شکست خوردن، اشتباه کردن، خطا کردن، گناه کردن
ریشهشناسی هامارتانو (ἁμαρτάνω):
اگر چه هیچ همزاد شناختهشدهای وجود ندارد، با این وجود بیکس هندواروپایی *h2mert- («از دست دادن، شکست خوردن») را به عنوان نیای این کلمه بازسازی میکند.
او ἁ- را از *sm- (یک [یا هم؟]) و *mer- (مردن) میگیرد و همچنین به گسترشهای مختلف ستاک *mer- که به معنای "لهکردن، مالیدن" است قایل است. بسنجید با سنسکریت मृणाति، √मृच्، √मृज्، √मृद्، √मृश्)، چون "از دست دادن، اشتباه کردن" "موجب مرگ چیزی شدن، باعث شکست/ تخریب" است.
मृणाति/ mṛṇāti
میراندن، جراحت زدن
मृच्/ mṛc
تهدید کردن یا جراحت زدن
मृज्/ mṛj
ربودن، دزدیدن، پاک کردن، مالیدن
मृद्/ mṛd
فشردن، له کردن، نابود کردن
मृश्/ mṛś
لمس کردن، دست کشیدن، دست زدن
لمس ذهنی، در نظر گرفتن، تأمل کردن، عمدی بودن
मृग्/ mṛg
تعقیب، شکار، هدف گرفتن
मृग/ mṛga
تکاور، عیّار
حیوان جنگلی یا جانور وحشی، بازی از هر نوعی، (بهویژه) آهو، حنایی، غزال، بز کوهی، گوزن، آهوی مشک
मृगयु/ mṛgayu
شکارچی، شغال
فعل متضاد ἁμαρτάνω را τεύχω (تِؤخو) نوشته اند به معانی:
ساختن، کردن، اجرا کردن، علت شدن، تهیه و از آن مشتق شده است: τυγχάνω (تونخانو) به معانی:
بیان تصادف: اتفاق افتادن (بودن)
(وقایع) اتفاق افتادن، رخ دادن برای کسی
(از یک شخص) سرزدن کاری
موفق شدن در انجام کاری، با موفقیت رفتن
ضربه زدن به هدف
ملاقات با کسی
به دست آوردن یا کسب چیزی
توخه (τύχη) به معنی بخت و اقبال و موفقیت از همین ریشه است.
عجیب اینکه این واژگان اخیر به احتمال زیاد با «دختر» و «دوغ» و «دوشیدن» همریشه است زیرا کمابیش نخستین غذایی که نیاز به تهیهدیدن و فراهم کردن مقدمات داشته فرآوردههای لبنی بوده است.
تجربۀ تفکر...
ما را در سایت تجربۀ تفکر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3denkenserfahrung0 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 29 خرداد 1403 ساعت: 13:16